...:::... دعای فرج  ...:::...


بخوان دعای فرج دعا اثر دارد

بخوان دعاي فرج را ، دعا اثر دارد ... دعا كبوتر عشق است ، بال و پر دارد

بخوان دعاي فرج را و عافيت بطلب ... كه روزگار، بسي فتنه زير سر دارد

::::::::::

:::::::::::

بخوان دعاي فرج را ولي به قلب صبور... كه صبر ، ميوه شيرين تر از ظفر دارد
بخوان دعاي فرج را كه با شكسته دلان... نسيم لطف خدا ، انس بيشتر دارد

:::::::::::::::::

:::::::::::::::::::

بخوان دعاي فرج را و نا اميد مباش ... بهشت پاك اجابت ، هزار در دارد
بخوان دعاي فرج را كه صبح نزديك است... خداي را، شب يلداي غم سحر دارد

::::::::::::::

:::::::::::

بخوان دعاي فرج را به شوق روز وصال... مسافر دل ما ، نيت سفر دارد

بخوان دعاي فرج را كه آسمان ها را... شميم غنچه نرگس، ز جاي بردارد

::::::::::::

::::::::::

بخوان دعاي فرج را ز پشت پرده ي اشك... كه يار، گوشه ي چشمي به چشم تر دارد
بخوان دعاي فرج را كه يوسف زهرا... ز پشت پرده غيبت به ما نظر دارد

:::::::::::

:::::::::::::::

بخوان دعاي فرج را به ياد خيمه سبز... كه آخرين گل سرخ از شما خبر دارد
بخوان دعاي فرج را كه دست مهر خدا... حجاب غيبت از آن روي ماه بردارد

:::::::::::::

:::::::::::::

غروب و دامنه نورآفتاب و شفق... بخوان دعاي فرج را دعا اثر دارد


پس بیا باهم بخوانیم






عید است ولی بدون او غم داریم

...:::... جمعه ...:::...


...:::... جمعه ...:::...

درددل با امام زمان


بی مقدمه
سلام
سلام بامرام
یادته بهت گفتم دیگه گناه نمی کنم ؟ 
یادته بهت گفتم دیگه دلتو نمی شکونم ؟
یادته می یومدم جمکران هرسری بهت یه قولی می دادم و بعد می زدم زیر قولم ؟ یادت میاد؟
دروغ بود...
یادته اون گناهمو بخشیدی ؟یادته اون حاجتمو از خدا گرفتی ؟ یادته ؟
اقاجون با این حال ...
من یه چیز دارم
اونم عشق
به خدا هرجا که کلمه عشق را می بینم و می شنوم یاد اسم قشنگت میوفتم
اگه از من بپرسن عشق رو تعریف کن می گم "م ه د ی "
اقاجون به خاطرخودم نه
به خاطر اشکی که الان داره به خاطرت روگونه هام اومده ببخش
به خاطر دلی که به خاطرت شکسته ببخش
می خوایی یه چیز بگم خیالم راحت بشه؟
اقا به خاطر مادرت زهرا س که ارزوم بود منم بچه سید بودم منم یه شال سبز می انداختم و به همه می گفتم مادرم زهراست
شب های فاطمیه می رفتم تو هیئتا می گفتم امشب شب عزای مادرمه ...
بگذریم...
اخرین جملم این که
اقا هر گناهی بکنم
هر سرنوشتی دچار بشم
هرچی قسمتم بشه
هرجا باشم
می گم دوســتـــت دارممممممممم.
کوتاه می گم دوستت دارم اما هیچ وقت هیچ وقت و هرگز
از دوست داشتنم کوتاه نمی یام...
دوستت دارم از ته دل ...

درددل با امام زمان


ارسال توسط : ...دوستت دارم ... 

منبع : جمعه های تکراری www.jome313.tk


شعر امام زمان عج

دلم ز داغ فراق نگار مي سوزد

چو شمع از غم آن گلعذار مي سوزد


دل چون لاله من ناله مي کند شب و روز

ز سوز ناله من لاله زار مي سوزد


قرار عالم هستي به بي قراري من

عنايتي، که دل بي قرار مي سوزد


اگر به جرم محبت زنند بردارم

ز سوز سينه من چوب دار مي سوزد



اگر که قطره اشکم به آتشي ريزد

ز سوز آتش آن قطره، نار مي سوزد



امام منتظران، لحظه اي بيا بنگر

که ز آتش غم تو روزگار مي سوزد



نواي ناله نالان هاشمي گويد

دلم ز آتش هجران يار مي سوزد


ارسال توسط : ...دوستت دارم ... 

منبع : جمعه های تکراری www.jome313.tk 


...:::... دوست ...:::...

دوست


نسيم صبح، سلامم ببر به محضر دوست
 
بگوي حال دل خسته ام تو در بر دوست


نسيم صبح، چو بر زلف او گذر کردي

بيار همره خود بوي مشک و عنبر دوست


نسيم صبح، به آهنگ عشق و ناز برو

ببوس از طرف من ز پاي تا سر دوست


نسيم صبح، دو چشمم به راه مي باشد

که اوفتد به دو چشم سياه منظر دوست


نسيم صبح، به تير نگاه او سوگند

هزار کشته فتاده به کوي و معبر دوست


نسيم صبح، نوشتم به اشک ديده بيا

پيام من برسان از وفا به کشور دوست


بگوي هاشمي خسته دل چنين خواهد

که لحظه اي بنشيند مگر برابر دوست

...:::... عشق تو ...:::...


عشق تو بغض دلم را چه نکو ريخت که ريخت


آن هواي سر من با همه هاي و هو ريخت که ريخت

تـا بـه کـي مــا و خـمـاري وصـالــت، يـارا

خـُـم و پيمانه شکست، مي زِ بو، ريخت که ريخت

سـُرخـي تـلـخ شـفـق چيـسـت؟ نگـارا، دريـاب

اشک خونين که از اين ديده به رو، ريخت که ريخت

آن صـدايــي که تـــو هـر جـمـعـه شنيدي جـانــا

دلِ غــم ديـده ي مــا بــود، فرو ريخت که ريخت

ترس من از گذر جمعـه تـو دانـي کـه چـه بـود؟

گَـرد پـيـري که زمـان، بر سرِ مـو ريخت که ريخت

کـربـلا بـاز گـذشــت ، مـاه مـحرم طـي شــد

خــون عُـشاق تـو را، بـاز عـدو ريخت که ريخت

عـمـر از نيمـه گـذر کـرد شـدم شـُـهره شـهـر

حـاصـل عـمـر به جُـستيدن و جـو ريخت که ريخت

تـو بيا پاي بر اين چشـم بـِنه جان به فداي قدمت

غـَـرَضـــم ديــدن رويــت ، آبـــرو ريخت که ريخت


...:::... عصریک جمعه دلگیر ...:::...

عصر یک جمعه ی دلگیر،

 دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

 چرا آب به گلدان نرسیده است؟

 چرا لحظه ی باران نرسیده است؟

 وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است

 به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است

بگو حافظ دلخسته  ز شیراز بیاید بنویسد

 که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟

 چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترک

خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به

انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم

به راه است ، و در حسرت یک پلک نگاه است ، ولی حیف نصیبم فقط آه

است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی

گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس

غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در

سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که

به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده

ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال

سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس

و این روضه و این بزم توئی ،آجرک الله! عزیز دو جهان یوسف در چاه ، دلم

سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده ،

همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته

به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود

آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا

در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه

دفتر غزل ناب ندارد ، شب من روزن مهتاب ندارد ، همه گویند به انگشت ا

شاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد... تو کجایی؟

تو کجایی شده ام باز هوایی ، شده ام باز هوایی . . .


گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما

دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم

و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون

تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است ، و این بحر

طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این

روضه ی مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای

تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه

زنان کشتی آرام نجات است ، ولی حیف که ارباب «قتیل العبرات» است

ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است

حسین ابن علی تشنه ی یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی ،

الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»

خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با

خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی

قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی

تو کجایی. . . تو کجایی . . .


...::::... یامهدی ...:::...

قطعـــه گــــم شـده ای از پــــر پــرواز کــــــــم اسـت
یـــــازده بـــــــار شمردیم و یکــــی باز کـــــــــم است
این همه آب که در روی زمین است نه اقیانوس است
عـــرق شــــرم زمیـــن است که سربــــــاز کــم است