...:::... کلک مردانه....:::....
...:::... کلک مردانه ...:::....
شخصی
نقل میکرد که وقتی به شیراز رفته بودم و در خانه پیرزنی جهت اقامت وارد
شدم ، ناگاه در فضای خانه دختر صاحبخانه را دیدم و یکدل نه که صد دل عاشق
او شدم . نزد پیرزن رفته و شرح حال خودم را گفتم .
پیرزن گفت : این مطلب بسیار سهل و آسان است تو فقط تدارک عروسی را بگیر باقی کارها را من درست می کنم .
پس مبلغی پول از من گرفته و بعد از ساعتی جمعی از زنان و مردان را به خانه آورد ، پس ملائی به نزد من امده و من او را وکیل نمودم .
آنگاه صیغه عقد خوانده و دهان ها شیرین شد ، پس از ساعتی همه رفتند و من را که بیصبرانه منتظر ورود به حجله بودم را تنها گذاشتند .