فقط با سايه ي خودم خوب ميتوانم حرف بزنم


اوست كه مرا وادار به حرف زدن مي كند

فقط او ميتواند مرا بشناسد

او حتماً مي فهمد

مي خواهم عصاره ، نه ، شراب تلخ زندگي خودم را

چكه چكه در گلوي خشك سايه ام چكانيده به او بگويم:


" ايــن زنـــــدگــــي ِ مـن اســت "